کلاله ابر های بهار ی
به سپیدی برف های کوهساران
معلق در میان آسمان لایتناهی
ای کاش گوش سمیعت میداشتم از برای زمزمه های پنهانی ابرها
که رعدش پرده استماع بی خبران را درید
و برقش چشم کور دلان بینا کرد
دوباره احساس پاکی بواسطه گناهان شسته
دوباره احساس دعا بواسطه اقبال توبه
و سبزی بوته گلی که در این اطراف است ...
آمیخته به بوی پاک طبیعت
که ماه ها از اذهان پوسیده فراموش
و تو زشتی گناهان را از وجودشان زدودی
و چه حیف که ایشان باز به راهشان ادامه میدهند
به سپیدی برف های کوهساران
معلق در میان آسمان لایتناهی
ای کاش گوش سمیعت میداشتم از برای زمزمه های پنهانی ابرها
که رعدش پرده استماع بی خبران را درید
و برقش چشم کور دلان بینا کرد
دوباره احساس پاکی بواسطه گناهان شسته
دوباره احساس دعا بواسطه اقبال توبه
و سبزی بوته گلی که در این اطراف است ...
آمیخته به بوی پاک طبیعت
که ماه ها از اذهان پوسیده فراموش
و تو زشتی گناهان را از وجودشان زدودی
و چه حیف که ایشان باز به راهشان ادامه میدهند
No comments:
Post a Comment