آرزویی بر بال ابرها
چشمان معصومت قلب خورشید را کند بیدار
لبخند سنگینت عقل سلیم را کند هوشیار
چهر خندانت در هر لحظه به خواب بینم
در وادی عشق بازان هردم به سراب بینم
آن لحظه که رخ یارم به ناگه آید در یاد
از خاطر شیرینش یکدم زلفم رود بر باد
هردم که پی عشق روم، آری که ... باشد
هر ره که به سویت جویم، آن خود ... باشد
چشمان معصومت قلب خورشید را کند بیدار
لبخند سنگینت عقل سلیم را کند هوشیار
چهر خندانت در هر لحظه به خواب بینم
در وادی عشق بازان هردم به سراب بینم
آن لحظه که رخ یارم به ناگه آید در یاد
از خاطر شیرینش یکدم زلفم رود بر باد
هردم که پی عشق روم، آری که ... باشد
هر ره که به سویت جویم، آن خود ... باشد
6 comments:
salam, shoma shaeram hastid?
این شعره رو واسه کی خوندین؟!
مطمئنا اگر براي شخص مهمي ميبود فرشيد تقديمش ميكرد! من همه متناشو خوندم.
به نظر من:
خورشيد در خيال به دنيايي مينگرد كه كودكانش چشمان معصوم (!) و لبخندي سنگين (!) دارند و اين دنيا آنقدر دور از ذهن است كه خواب از سر ميپراند و هر انساني را عاشق خود ميسازد. شايدم جور ديگر بايد ديد!
ولی من فکر میکنم که برای کسی خونده! نظر خودت چیه فرشید؟
آره؟؟!! نکنه قضیه همون T است؟؟ D:
ش. جان هر آنچه که روح تو را آرامش بخشد آرزوست.
چون ا. طعنه زنی بر من به که ره سوی بهمان بندی.
ز دوستان هر چه آید خوشست.
Post a Comment